بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

تو دختري يا پسري

اولين بار

1390/11/30 16:48
نویسنده : sadi
364 بازدید
اشتراک گذاری

قلباولين باري كه متوجه شدم وجودت تو وجودم وجود گرفته سال قبل دو روز مونده به نوروز 90 بود وقتي دكتر بهم گفت باردارين حس عجيبي داشتم تنها چيزي كه ميتونم بگم اينه كه احساس سبكي عجيبي ميكردم چند بار نفس عميق كشيدم وقتي از بيمارستان اومدم بيرون شلوغي رو حس نميكردم با اينكه خيابونا خيلي شلوغ بودن و مردم داشتن از روزهاي اخر سال بيشترين استفاده رو ميكردن تا بتونن همه خريداشونو بكنن و من به خاطر استخون درد بدي كه داشتم بماند كه به خاطر حاملگي بود و من خبر نداشتم هنوز هيچ كاري انجام نداده بودم براي سال نو و بابايي هم كه هميشه شب عيدا شب كاره و خيلي خونه نيس.خلاصش كنم دختر قشنگم دل تو دلم نبود كه زودي بيام خونه و به بابايي بگم يه چيز خنده دار اينكه از همون موقع مواظب بودم كسي بهم نخوره فك ميكردم اسيب ميبيني .نميدونستم خوب.  راستي وقتي به بابايي گفتم نذاشته بود يه روز هم بگذره همون لحظه به دايي احمد گفته بود كه من خيلي خجالت كشيدمخجالت اولين غذايي هم كه هوس كردم همون شب بود چلو كبابزبانالبته بيشترش تلقين بود عاششششششششقتمقلبارزومه به همه ارزوهاي قشنگت برسي در پناه خدا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامانی درسا
29 بهمن 90 18:28
باران جان امیدوارم خدا جون همیشه حافظت باشه و در سایه ی حق همیشه سالم و شاد باشی . به ما هم سر بزنید خوشحال میشیم .








مرسي مامان درسا خدا درسا جونو براتون حفظ كنه در صحت و سلامت كامل .حتما ميام








حانیه
2 اسفند 90 21:25
خوشمزه بود؟!!!


خیلی جاتون خالی .ببخشید که انقده دیر جواب دادم





مامان نازنین زهرا
9 اسفند 90 16:17
سلام عزیزم انشالله خدا دخمل نازتو حفظ کنه گلم چقدر خط آخر توضیح وبلاگت غم انگیزه انشاالله هزار هزار سال سایت بالای سر دخترت باشه ببخشید فضولی کردما به ما هم سر بزن خوشحال میشیم










مامان تربچه نقلی
21 اسفند 90 16:05
چه دخمل نازی...
با دخمل من هم سنی خاله جون با اجازه لینک شدی


خدا گل دخترتونو حفظ کن.اختیار دارین خوشحال میشیم