بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

تو دختري يا پسري

یاداشت شبانه

1392/11/20 1:31
نویسنده : sadi
410 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام دخملکم

عزیز دردونه من این روزا خیلی خیلی شیرین زبونی میکنی و حسابی دلبریبغل

5بهمن تولد تولد رهام جونم بود عمه قربونش بره در اولین دیدار عکساشو از دایی احمد میگیرم و میذارمشون واستماچچند روز پیش رفتیم خونه مادر جون و حسابی با دایی عباس و دایی فرهاد و دایی علی بازی کردی و منم تونستم یه خورده خرید کنم اخه عزیزم منو تو و بابایی دور از بقیه فامیل هستیم و این هممون رو کمی اذیت میکنه مخصوصا تو رو که همبازی نداری بعد از خونه مادر جون رفتیم خونه عمو مهدی و اونجا هم کلی با ابولفضل و محمد طاهای وروجک بازی کردی و البته یه اتفاق بدی هم افتاد که خدا رو شکر به خیر گذشت تو طبق معمول که شیطونی میکردی از ده دوازده تا پله پرت شدی پایین که فقط خواست خدا بود که چیزیت نشداوهراستی یه دسته گل هم به اب دادی قبل از رفتن به تهران گوشی من بیچاره رو انداختی تو توالت و رفت که رفتعصبانیاتل متل توتوله و لی لی لی لی حوضک و خیلی قشنگ و با مزه میخونیو و این ترانه رو هم وقتی یه روز با بابا تنهایی رفته بودی بیرون یاد گرفتی و میخونی  : عشق منی چه جوری دوست نداشته باشم بغلجون منی چه جوری دوست نداشته باشم و خلاصه بی نهایت شیرینی ولی نه میذاری ازت عکس بندازم ونه فیلم بگیرم راستی قراره عید بریم خواستگاری واسه دایی عباسقلبعاشقتم قلبارزومه به همه ارزوهای قشنگت برسی در پناه خداقلب

پسندها (1)

نظرات (0)