یاداشت شبانه
سلام سلام دخملکم
عزیز دردونه من این روزا خیلی خیلی شیرین زبونی میکنی و حسابی دلبری
5بهمن تولد تولد رهام جونم بود عمه قربونش بره در اولین دیدار عکساشو از دایی احمد میگیرم و میذارمشون واستچند روز پیش رفتیم خونه مادر جون و حسابی با دایی عباس و دایی فرهاد و دایی علی بازی کردی و منم تونستم یه خورده خرید کنم اخه عزیزم منو تو و بابایی دور از بقیه فامیل هستیم و این هممون رو کمی اذیت میکنه مخصوصا تو رو که همبازی نداری بعد از خونه مادر جون رفتیم خونه عمو مهدی و اونجا هم کلی با ابولفضل و محمد طاهای وروجک بازی کردی و البته یه اتفاق بدی هم افتاد که خدا رو شکر به خیر گذشت تو طبق معمول که شیطونی میکردی از ده دوازده تا پله پرت شدی پایین که فقط خواست خدا بود که چیزیت نشدراستی یه دسته گل هم به اب دادی قبل از رفتن به تهران گوشی من بیچاره رو انداختی تو توالت و رفت که رفتاتل متل توتوله و لی لی لی لی حوضک و خیلی قشنگ و با مزه میخونیو و این ترانه رو هم وقتی یه روز با بابا تنهایی رفته بودی بیرون یاد گرفتی و میخونی : عشق منی چه جوری دوست نداشته باشم جون منی چه جوری دوست نداشته باشم و خلاصه بی نهایت شیرینی ولی نه میذاری ازت عکس بندازم ونه فیلم بگیرم راستی قراره عید بریم خواستگاری واسه دایی عباسعاشقتم ارزومه به همه ارزوهای قشنگت برسی در پناه خدا