بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

تو دختري يا پسري

یاداشت شبانه

سلام سلام دخملکم عزیز دردونه من این روزا خیلی خیلی شیرین زبونی میکنی و حسابی دلبری 5بهمن تولد تولد رهام جونم بود عمه قربونش بره در اولین دیدار عکساشو از دایی احمد میگیرم و میذارمشون واست چند روز پیش رفتیم خونه مادر جون و حسابی با دایی عباس و دایی فرهاد و دایی علی بازی کردی و منم تونستم یه خورده خرید کنم اخه عزیزم منو تو و بابایی دور از بقیه فامیل هستیم و این هممون رو کمی اذیت میکنه مخصوصا تو رو که همبازی نداری بعد از خونه مادر جون رفتیم خونه عمو مهدی و اونجا هم کلی با ابولفضل و محمد طاهای وروجک بازی کردی و البته یه اتفاق بدی هم افتاد که خدا رو شکر به خیر گذشت تو طبق معمول که شیطونی میکردی از ده دوازده تا پله پرت شدی پایین که فقط خو...
20 بهمن 1392

بابایی

سلام دردت تو سرم شرمنده من تا حالا چیزی برات ننوشتم چون کارام خیلی زیاده و پر از استرس امروزم تولدته با تمامه وجودم امروزو بهت تبریک میگم تولدت مبارک بابایی ...
29 آبان 1392

تولدت مبارک عزیزم

سلام قشنگم امروز تولدته ایشالله همیشه شاد و سلامت ببینمت قشنگم راستش دفعه قبل نشد که از شیر بگیرمت و نظر بابایی هم این بود که تا دو سالگیت شیرت رو بخوری و خلاصه اینکه بهترینم امروز چهارمین روزه که شیر نمیخوری و کمی به جاش غصه میخوری بمیرم الهی نمیخواستم روز تولدت اینجوری باشه ولی به دلیل کار زیاد بابایی مجبور شدیم از تعطیلات اخیر استفاده کنیم و از روز تاسوعا که میشه 22ابان تا حالا دخمل جونم خانوم شده و دیگه نم نم نمیخوره ایشالله بعدا مفصل و کاملتر برات مینویسم در ضمن خواستم از مامانی درسا جونم تشکر کنم که چند روز پیش پیام تبریک برات گذاشته بودن همیشه ایشون لطف دارن بهت عزیزم  خدا درسا جون رو براشون حفظ کنه البته اینکه میگم چند روز پ...
25 آبان 1392

از شیر گرفتن خیلی دردناک و غصه داره کوچولوی من

  سلام دختر عزیزم روز یکشنبه 20 مرداد رفتیم دندونپزشکی و دکتر هم گفتن به خاطر پوسیدگی شدید دندونهات باید شیرت رو قطع کنم و من هم در کمال بی میلی مجبور به اینکار شدم همون شب موقع خواب تنهات گذاشتم پیش بابایی و بابایی تو رو خوابوندت البته بعد از اینکه کلی صدام کردی و غصه خوردی و دنبالم گشتی و پیدام نکردی و البته بابایی و منم خیلی خیلی دلمون گرفت وناراحتت بودیم شب بعد هم باز بابایی خوابوندت ولی شب سوم به قول خودت میثن دلش نیومد غصه خوردنت رو ببینه و گفت که بهت شیر بدم و مثل همیشه خودم بخوابونمت و توی این چند روز خیلی خوب همکاری کردی و کمتر شیر میخوری و از امروز ظهر هم که از گیاه صبر زرد استفاده کردم وبهت گفتم نم نم اه شده کثیفه تو ...
24 مرداد 1392

لوسی ملوسی

    سلام قشنگم الان ساعت ١٠/١٥صبح یکشنبه اول اردیبهشت و من این ماه و به خاطر برگذاری نمایشگاه کتا ب خیلی دوس دارم♥راستی الان میخوام چ ند مورد از کارای جالبت رو برات یادداشت کنم عسلم♥وقتی یه چیزی میپره تو گلوت و سرفه میکنی تندی با دستای کوچولوت میزنی تو سینت که هر کی تا حالا این صحنه رو دیده کل ی خندش گرفته البته این کار رو ازخیلی ماه پیش یاد گرفتی♥الهی قربون دخملم برم این روزا از بس شیطونی میکنی و بدو بدو میکنی چند باری بد خوردی زمین و دیروز وقتی کبودی پاهات رو دیدم و زانوت رو بوسیدم فکرشم نمیکردم خودتم خم شی وزانوهات رو ببوسی وای شیرینم انقد وروجک وبلا وشیطونی که نگوم...
4 خرداد 1392

فال انگشتی باران

الهی قربونت برم دیروز انگشتامو نشونت دادم و گفتم مامان و چند تا دوس داری تو هم با دستای کوچولوت انگشت پنجم رو گرفتی و منم کلی ذوقیدم عزیزم من میدونم که چقد مامان و دوس داری و اینم فقط یه بازی بود . دو سه روز پیش وقتی میخواستم از تو کابینت برنج واسه شام بردارم اومدی و یه مشت برنج و برداشتی و فرار کردی و منم هر چی که داد زدم گوش سر کار خانوم بدهکار نبود و مجبور شدم از  همون حقه همیشگی استفاده کنم و روی چشامو گرفتم و گفتم قهرم باهات تو هم اول توجه نکردی و لی بعد رفتی برنج و ریختی سر جاشو اومدی کلی منو بوسیدی که یعنی دوست شیم الهی قربونت برم دوس دارم گازت بگیرم حیف که جدیدا اصلا نمیذاری ازت فیلم بگیرم و میگی دوربین رو بدم دستت تو حیف...
3 خرداد 1392

روزت مبارک بابای گلم

بابایی روزت مبارک ایشالله سایت همیشه رو سرمون باشه ا  ا ا ا ا بچه برو اونور اینجا هم داری جای منو میگیری شیطون بلا سلام میثم عزیزم روزت مبارک میدونم چند سالیه که روز پدر نمیتونم خوشحال ببینمت اخه زود بود خبلی زود که توی این سن اول پدر وبعد هم مامانت رو از دست بدی ولی اینو بدون تو همه امید و دلخوشی من و دخترمون هستی قربونت برم عاشقتم نباشم ان لحظه که تو نباشی دوسسسسسسسسسسست دارم ...
2 خرداد 1392

18ماهگیت مبارک بارانم

سلام گلم امروز 18 ماهه که کنار من و بابایی هستی قشنگم و من هر لحظه بی نهایت شکر میکنم بودنت رو کنارمون  عزیزم دو سه روزه بابایی بعد هم تو وحالا من سرماخوردیم الهی بمیرم برات بدجوری زکام شدی و از دهن نفس میکشی که خیلی هم با مزه میشی الهی قربونت برم انقد شیرینی که نگوالان هم برای اولین بار بدون اینکه در حال شیر خوردن بخوابی با لالایی های مامان خوابت برد وقتی به بابایی گقتم گفت وای خدا جدی(البته به غیر از وقتی که خیلی کوچولو بودی که از بس دلت درد میکرد بیشتر شبا بغل بابایی وقتی که توی خونه راه میرفت وبرات لالایی میگفت میخوابیدی البته تو رو دمرو بغل میکرد که دل دردت اروم شه )خلاصه عزیز بودی عزیز تر شدی عاشقتم ارزومند ارزوهای قشنگت در پ...
2 خرداد 1392